هنری فورد
+ نوشته شده در یکشنبه نهم تیر ۱۳۹۲ ساعت 14:10 توسط جواهر لعل
|
فورد که در شرکت وستینگهاوس به عنوان سر مکانیک خدمت می کرد، کارش را رها کرد تا در کارگاه اش خودرویی پدید آورد و به مزرعه خانوادگی خود بازگشت. پدرش به او قول داد که اگر از این ماشین لعنتی دست بردارد، قطعه زمینی را به او خواهد داد. اما فورد این پیشنهاد را نادیده گرفت و محکم و استوار.....
در لا يتناهاي حيات آنجا که من ساکنم هر چند زندگي همواره دگرگون ميگردد همه چيز عالي و کامل و تمام عيار است نه آغازي هست نه پاياني آنچه هست تنها چرخش و وا چرخش جوهر و تجربه هاست زندگي هرگز مانده و کهنه و ايستا نيست زيرا هر لحظه همواره سرشار از طراوت و تازگي است من با قدرتي که مرا آفريد يگانه ام و اين قدرت اين اختيار را به من داده است که شرايط خود را بيافرينم.